جدول جو
جدول جو

معنی دیوان نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

دیوان نهادن(تَ دَ)
محکمه و دادگاه تشکیل دادن. برپا کردن دیوان. محکمۀ قضاوت ترتیب دادن: بوسهل دیوانی بنهاد و مردم را درپیچید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 470). رجوع به دیوان راندن و دیوان کردن شود، کنایه از داوری کردن. (آنندراج) ، دفتر حساب روز قیامت برپا کردن. دیوان روز جزا ترتیب دادن:
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمان نهادن
تصویر پیمان نهادن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ بِ)
گناه یا جرمی را بر کسی نهادن. کسی را مجرم و گنه کار دانستن: پس آنچه شما کردید تاوان آن چون بر دیگران می نهید؟ (کتاب النقض ص 387). آنچه شما رافضیان کردید تاوان با دیگران چون می نهید؟ (کتاب النقض ص 386). رجوع به تاوان و ترکیبات دیگر آن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ زَ)
شرط کردن. عهد کردن:
نهاده ست پیمان که هرک این کمان
کشد، دختر او را دهم بی گمان.
اسدی.
گر غزوه را پیمان نهی بر جای کفر ایمان نهی
سی پارۀ قرآن نهی در هند بر جای وثن.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گذاشتن دندان مصنوعی در دهان، کنایه است از قبول کردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان) ، رغبت نمودن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، طمع به چیزی بستن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان) ، مجهز ساختن. کارگر کردن:
وز فم الحوت نهادی دندان
بر سر ترکش ترکان اسد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
سفره انداختن. کنایه از مهمانی و بار عام دادن. (یادداشت بخط مؤلف) : نه هرکه نان دهد حاتم طی است و نه هرکه خوان نهد صاحب ری. (مقامات حمیدی).
اندرآ و دیگران را هم بخوان
کاندر آتش شاه بنهاده ست خوان.
مولوی.
سگ آخر که باشد که خوانش نهند
بفرمای تا استخوانش دهند.
سعدی (بوستان).
- امثال:
اوخوان نهاد و دیگری دعوت خورد، نظیر: او مظلمه برد و دیگری زر
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان نهادن
تصویر دندان نهادن
قبول کردن، رغبت، طمع بستن
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کردن شرط کردن: نهاده است پیمان که هر که این کمان کشد دختراو را در هم بیگمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان نهادن
تصویر تاوان نهادن
تقصیر نهادن بگردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان نهادن
تصویر دندان نهادن
((~. نَ دَ))
قبول کردن، رغبت نمودن، طمع بستن
فرهنگ فارسی معین